كوووووچ

از اين به بعد اينجـــــــــــــــا خواهم بود.

نحس بودن يا نبودن، مسئله اينست!

قبلا گفتم كه رفتم دانشگاه اصله مدركه گواهي موقتمو آوردم، كلي مراحله اداري داره تا حكمه افزايش مدركه تحصيلي بخوره، مديره ما نامه ميزنه به مدير منابع انساني با كپي مدركه ارائه شده، مدير منابع انساني بعد از تاييد ميفرسته به رييس->رييس ميفرسته به مسئوله تعينه مسير شغلي!! -> اين ميفرسته به كارگزين، كارگزين نامه ميزنه به حراست، تويه حراستم نامه دست به دست ميشه تا از حراست زنگ ميزنن به من كه اصله مدركو بيار برايه برابر اصل كردن با كپي، منم اصله مدركو بردم كپي گرفت، مهر كپي با اصل برابر است روش زد و داد به من كه ببرم بدم به مسئوله تعينه مسير شغلي!!!!!! و گفت كه يه نامه هم بايد بزنه به مدير منابع انساني تا تاييد بشه و مراحله اداريش طي بشه، حالا از شانسه فوق العاده خوبه من مدير منابع انساني عوض شده و تا يكي بياد جاش و كارتابل مدير قبلي رو تحويل بگيره كلي طول ميكشه، حالا ازون طرف من اون كپيه كه روش مهر برابر اصل داشت بردم دادم مسئوله تعيين مسير شغلي اونم ميگه بايد بره تويه كميته طبقه بندي مشاغل بندي تا تاييد بشه بعدش حكمت مي خوره!!!!!!!! و باز از شانسه من چون مدير منابع انساني و مدير معاونت پشتيباني تازه عوض شدن معلوم نيست كي كميته تشكيل بشه و احتمالا ميره اونور سالحالا من موندمو حوضم.

تازه اون موقع كه من داشتم كارايه مدركمو انجام ميدادم 100 دفعه رفتم چون هر بار يه قانونه جديد اومده بود كه شامله حال من ميشد و همش اين گواهي موقت گرفتنه منو عقب مينداخت.


آيا من نحسم...؟

بي پولي 2

دوشنبه سالگرد عقدمون بود، همسري گفت چون 5 شنبه چك داره نمي تونه برام كادو بخره و در اولين فرصت جبران ميكنه. البته ديروز كه رفته بوديم روميزي بخريم مي خواست برام لباس بخره ولي من چون ميدونستم اگه برام چيزي بخره ممكنه بي پول بشه گفتم چيزي نمي خوام ولي بعدش پشيمون شدم.

ولي به خودم قول دادم اگه جبران نكرد حتما بهش يادآوري كنم(البته تجربه بهم ثابت كرده يادش نميره)

بي پولي 1

حالا ما اومديم وام بگيريم هزار تا قانون جديد واسش اومد.

زنگ زدم شعبه ي بانكي كه مي خوام ازش وام بگيرم ميگه بايد 900 تومن تو حسابت باشه تا وام بياد تو حسابت، وقتي وامو ريختن به حسابت 900 تومنه خودتم قابله برداشته.

منم به همون آقا واميه گفتم ميشه بيام تشكيل پرونده بدم ولي اون 900 تومن رو صبر كنم وقتي حقوقه بهمنو گرفتم بريزم به حساب؟ خنديد گفت بله ميشه.

الان دقيقا به چي خنديد؟ به بي پوليه من يا به صداقتم؟

من از اون آدمايي هستم كه 900 تومن واسشون زياده، خوب ندارم ديگه، كلي قسط ميدم هر ماه.

فراغ بـــال

بالاخره امروز موفق شدم اصل گواهي موقت مدركمو بگيرم، قبلي رو منابع انساني قبول كرد حراست قبول نكرد، حراست گير داد كه اين عكس نداره نمي تونيم قبول كنيم، اين طوري شد كه مجبور شدم دوباره(البته چهار باره نیشخند) برم دانشگاه و اصل گواهي موقت رو بيارم.

حالا ديگه خيالم راحته نمي تونن به اين يكي گير بدن.

زمستونه خدا سرده دمش گرم

چقدر اين روزا هوا سرده، خونه ي ما كه خيلي سرده اصلاً پكيج جوابگو نيست.

البته الان اينجوري شده قبلا انقدر گرممون ميشد كه خاموشش ميكرديم، ولي حالا كه هوا خيلي سرده بيچاره كم آورده، وقتي سردم ميشه به كسايي كه لباس واسه پوشيدن يا سرپناهي ندارن فكر ميكنم.

چند ساله پيش تويه اتوبوس با يه خانمي هم صحبت شده بودم، گفتم هوا فقط سرده لا اقل برف بياد دلمون خوش باشه برف اومده كه سرده، خانومه گفت: تو رو خدا اينجوري نگو من بچه ام لباس نداره برف بياد كه ديگه از سرما ميلرزه، خانومه گفت شوهرش درآمدش كمه و خانومه برايه كمك به خانوادش تويه خونه هاي مردم كار ميكنه، ميگفت درآمده شوهرش همش ميره واسه كرايه خونه و درآمده خانومه ميره بابته پوله آب و برق و خريدايه خونه، مي گفت پولي واسمون نمي مونه كه لباس بخريم دقت كردم ديدم بنده خدا خودشم لباسه مناسبي تنش نيست.

از وقتي اون خانومه رو ديدم هر وقت هوا سرده يادش مي افتم، خدا كنه وضعشون خوب شده باشه، اميدوارم تو اين هوايه سرد لباس گرم و خونه ي گرم داشته باشن.


وام

اداره يه وام سه ميليوني داره كه اين ماه شامل حاله من شدهلبخند ضامن ميخواد با فاكتور خريد لوازم منزل، مداركمو كامل كنم يه دفعه ببرم بانك، سريع واممو بگيرم. اميدوارم نگن قبل از عيد نميشه و اين حرفا.

ماجراهايه من و گواهينامه موقت پايان تحصيلات

چهارشنبه ي هفته ي پيش رفتم دانشگاه واسه اينكه بالاخره كارايه فارغ التحصيلي رو انجام بدم. بعد از كلي دوندگي و گرفتن امضا از جاهايي كه حتي اسمشونم نشنيده بودم امور فارغ التحصيلان يه رسيد داد به من كه از سايت پيگيري كنم واسه گرفتن گواهي موقت، گفت حداقل 10 روز طول ميكشه تا صادر بشه.

منم با يه بدبختي و كلي زبون ريختن از مدير دانشكدمون يه نامه ي تعداد واحد پاس شده ازش گرفتم كه آخره نامه نوشته بود "مراتب فارغ التحصيلي نام برده تحت اقدام مي باشد." بردم دادم دبيرخونه تايپش كرد و معاون دانشگاهم امضا كرد و مهر زد.

نامه رو آوردم اداره دادم به "مسئول تعيين مسير شغلي"(مردم چه پُستا كه ندارن)  گفتم اين خوبه يا گواهي موقت بيارم؟ اونم گفت نه خوبه ميدم به حراست بعد از تاييد، حكم افزايش مدركه تحصيليت مي خوره. انقــــــــدر خوش حال شدم كه نگو و نپرس. راحت شدم از اين همه دوندگي واسه گرفتن يه مدرك.لبخند

رژيم

من همچنان دارم به رژيم ادامه ميدم، و فعلا به نظره خودم و ديگران تقريبا 3 سايز كم كردم.

به اميده لاغري بيشترلبخند

كــــــار

اين روزا سخــــــــــــــــــت مشغول كارم(تعويض ويندوز).

آخه به من چـــــــــه؟؟؟!!!!!!!!!!!

گواهينامه موقت پايان تحصيلات

از اوله آذر قراره مدركه كارشناسيم رو ببرم براي منابع انساني، ولي هر بار يه چيزي ميشه، حالا كه همه چيز آماده شده و فقط مونده گرفتنه امضاهايه آخر، خوردم به امتحانات آخره ترم، از اون ورم مسئول واحد كامپيوتر رفته مكه، بايد صبر كنم تا 5 بهمن. وقتي فهميدم بايد تا آخره هفته ي بعد صبر كنم انقدر كلافه شدم، آخه بدجور لازمش دارم، زنگ زدم دانشگاه گفتم همه ي مداركم كامله بدهي هم ندارم صدور گواهي موقت چقدر طول ميكشه؟ گفت يك مـــــــــــــــــاه مي خوام برم امور فارغ التحصيلان بگم يه نامه بدن بلكه اينا دست از سرم بردارن.


اراده ي قوي

از 5شنبه رژيم 15 روزه ي كانادايي رو شروع كردم. قبلش خودمو وزن نكردم امروز روز سوم هست ميخوام خودمو وزن كنم. چيزي كه برام جالب بود اينه كه با اينكه كلي شيريني و غذاي خوشمزه و دلچسب ديدم اما بهشون لب هم نزدم!!! فكر نمي كردم انقدر اراده ي قوي اي داشته باشم.

اميدوارم تاثير داشته باشه، كلي لباس دارم كه واسم تنگ شده دلم مي خواد بپوشمشون.خیال باطل

خواسته هايه من و لطفه خدا

تويه پست "طلبكاري من از خدا" من يه ليستي از خواسته هامو نوشتم، يعني به اعتقاده خودم يه جورايي درخواسته كتبي دادم به خدالبخند اون ليسته من 16 تا از مهم ترين خواسته هام بود كه از 1 تا 16 شماره گذاري شون كرده بودم.

حالا بنده مفتخرم به عرضتون برسم خواسته ي شماره 12 به انجام رسيده.

حالا اين خواسته كلا چي بود، من مبلامونو اصلا دوست نداشتم و از همون روزه اول كه آوردنشون دلم ميخواست عوضشون كنيم ولي انقدر قرض و وام داشتيم كه نميشد پول جمع كنيم واسه تعويضشون، تا اينكه من اومدم اينجا نوشتم و همون طوري كه گفتم تو ليسته 16 تاييه من اين دوازدهمين مورد بود، و اين طوري شد كه ما تونستيم هم مبل ها رو عوض كنيم و هم اينكه ميز نهارخوري بخريم، چون اون موقع كه من جهيزيه ميخرديم انقدر خونمون كوچيك بود كه جا نبود ميز نهارخوري بذاريم ولي حالا كه خونمون بزرگه خريديملبخند خيلي خوش حالم. شايد به نظره بعضيا اين چيزي نباشه ولي واسه من مثله معجزه ميمونه.

خدايا ممنونم از اين همه بزرگيت، خدايا ممنون كه با اين همه گناه هنوز منو يادت نرفته. هم خوشحالم هم شرمنده. شرمتده ي خدا كه اين همه گناه كارم.


خدايا شكـــــــــــــــــــــــــرت.

پشيمــــــــــاني

ديروز تو اداره حرفه آزاده، يكي از بچه هايه قديمي بود، يعني واقعيتش دو تا از خانوما داشتن غيبتشو ميكردن و من شنونده بودم، ولي خداييش اين همكاره قديمي واقعا اخلاق و رفتارش يه جورايي بود، اين همكاره قديمي يا همون آزاده شوهر داشت و ميگفت كه خيلي خيلي شوهرش رو دوست داره، ولي با يكي از همكارهايه آقا و مجرد اداره خيلي صميمي بود، من فكر ميكردم خودش و شوهرش از اون آدمهايي هستن كه براشون مشكلي نيست همسرشون در حد حرف و شوخي با جنس مخالف رابطه داشته باشه ولي يه بار خودش گفت تو خونه اشتباهي شوهرشو به اسم همين همكاري كه باهاش صميمي بود صدا كرده، شوهرش خيلي ناراحت شده و به قوله خودش داشته روزگارشو سياه ميكرده، خلاصه آزاده استعفا داد و رفت و گفت كه شوهرش دوست نداره كار كنه، ولي با اينكه از اول امسال نمياد سركار ولي هر هفته يا هر 2هفته زنگ ميزنه با همين همكاره آقا صحبت ميكنه، آزاده اون موقع كه اداره ميومد در مورد زندگيش، مامان و باباش و خلاصه همه چيز با اين همكار صحبت ميكرد ماهم مي شنيديم، ديروز كه حرفش بود بچه ها ميگفتن آزاده خجالت نميكشه زنگ ميزنه به همكاره مرد و مجرد قديميش ميگه ما داريم بيرون قليون بكشيم تو هم بيا، آخه هفته ي پيش زنگ زده بود به همين همكار و ازش خواسته بود باهم برن بيرون قليون بكشن(همين همكارمون كه باهاش صميميه خودش گفت) خلاصه سره اين حرف خانوما شروع كردن گفتن كه آره آزاده اينجوري بود اونجوري بود يه بار اينو گفت يه بار اونو گفت و خداييش چيزايي كه خيلي ضايع بود يه خانوم واسه يه مرد تعريف كنه رو ميگفتن آزاده واسه اين همكاره تعريف ميكرده، منم يه بار كه يه چيزي ديده بودم ازش اونو تعريف كردمخجالت، بعد از ظهر كه ميرفتم خونه يكي از همكارا كه خيلي آزاده رو نمي شناخت و فقط يك ماه باهاش كار كرده بود به من گفت: كلا نظرم راجع به آزاده عوض شد، چه قدر بي حيا بوده.

انقدر ناراحت شدم كه منم ازش بد گفته بودم، دوست نداشتم به خاطره حرفه من نظره كسي راجع به كسه ديگه عوض بشه اونم به بد بودنه طرف، سريع گفتم خدايـا توبــــــــــــه  توبــه، ولي همش فكر ميكردم فايده اي نداره، حرفي كه نبايد ميزدم و زده بودم. آخه به من چه كي بده كي خوبه، خدايــا توبــــه.

مخصوصا اينجا نوشتم تا بعدا كه دارم خاطراتمو مرور كنم يادم بياد چقدر ناراحت بودم و ديگه پشته سره كسي حرف نزنم.

خدايـــــــــــــــــا توبــــــــــــــــــــــــه.گریه

امنيت اطلاعات

چه جالبه كه از گندي كه تو اداره زدم هيچ كس هيچــــــــــــــــــــــي نفهميده!!!!

من خودمو آماده كرده بودم كه چه جوري كارمو توجيه كنم ولي مثله اينكه بخشه شبكه به شدت امنيتش بالاست!!!

يعني واقعا نفهميدين من backup پاك كردم، حالا اگه نفهميدين من بودم لااقل مي فهميدين پاك شده!!!!

تولد همسري

شنبه تولده همسرمه، دوباره با مشكله كادو خريدن مواجه شدم! چي بخرم؟ بدبختي پولم ندارم. خودش كه ميگه بيا امسال به هم كادو نديم ساله بعد جبران ميكنيم، ولي من يه كم پس انداز دارم مي خوام براش كادو بگيرم، ولي فكر كنم پول بدم بهش خوش حال بشه، آخه انقضايه بيمه ي ماشين نزديكه و ايشون هم پول لازم. پس در نتيجه پول بهترين گزينه است.


قضـــاوت

يكي از آبدارچي هاي رزرو اداره ي ما يه آقايه جونيه كه كمي كوچه بازاري صحبت ميكنه، از اون آدمايي هم هست كه مدير و رئيس و كارمند براش فرق نداره با همه با يه لحن صحبت ميكنه، كسي هم باهاش سلام عليك نداره و همه ميگن كه خيلي پر رو و بي تربيته، ولي من ازش چيزي نديدم به جز لحن صحبتش، كه اونم به خودش مربوطه.

خلاصه اين همكاره محترم هفته ي پيش از كربلا برگشت، كسي نمي دونست داره ميره، وقتي برگشت ما فهميديم كربلا بوده، من بعد از 3-4 روز كه ديدمش بهش زيارت قبولي گفتم و از اين حرفا، فرداش برام يه مهره كربلا آورد و بهم گفت چون بچه ها ديده خوبي نسبت بهم ندارن سعي كردم كسي نفهمه گفت بچه ها با من بد رفتار ميكنن در حالي كه من كاري بهشون ندارم، از من كلي تشكر كرد گفت من نمي دونستم تو اين واحدم آدمه خوبي مثله شما هست، گفت از واحده شما كسي بهم زيارت قبولي نگفت. منم گفتم به حرفه بقيه نيست كه، خوب بودن به دله، همين كه شما رفتي كربلا خودش يعني اينكه نظره بقيه اشتباهه، ازش تشكر كردم و اومدم.

ولي انقدر ناراحت شدم، ما چقدر بد ميشيم گاهي، چقدر راحت قضاوت ميكنيم، به خودمون اجازه ميديم حتي چيزايي كه وجود نداره رو به هم نسبت بديم، ولي خوش به سعادتش تو اين ماه عزيز رفته كربلا، كاش قبلش ميگفت داره ميره، لااقل ازش مي خواستم نايب الزياره باشه يا سلاممو به امام حسين برسونه، انقدر گناه كارم كه منو نمي طلبه ولي خيلي خوش حالم واسه ي همكارم. خوش به سعادتش

بد قولي

امروز انقدر كار دارم كه حد نداره.

يكي نيست به اين مدير و رئيس محترم ما بگه مگه هركسي كه تويه واحد كامپيوتر كار ميكنه بايد ويندوز عوض كنه، آخه به من چــه شما قول دادي يك ماهه 850 تا كامپيوتر رو ويندوز7 نصب كني؟

از همه ي كارهام موندم خوب! (حالا خوبه كلا يه دونه رو من نصب كردمنیشخند) به يكي از دوستام قول داده بودم پروژه اشو براش انجام بدم ولي فكر كنم نرسم براش كاري انجام بدم، يعني بد قول ميشم؟!

تولد مهدي

جمعه تولد داداش كوچيكمه، كادو چي براش بخرم؟! متفکر پولشو بدم بهتر نيست، لااقل اينطوري هرچي دوست داشته باشه ميخره.


بعداً نوشت: به داداش جون پول دادم! كلي هم خوش حال شد

دل تنگي

ديروز تولدم بود، هميشه روز تولدم خيلي خوش حال بودم و منتظره اتفاق هايه خوب.

ولي ديروز الكي الكي با همسري دعوام شد، مسيرو پيدا نمي كرد عصباني شده بود همش به من غر ميزد، آخرشم سرم داد زد، اونم وقتي كه من هيچ تقصيري نداشتم. خيلي ناراحت شدم، خيلــــــي.

اين ماه به خاطره اينكه خيلي هزينه هامون رفته بود بالا هيچ پس اندازي نداشتيم برايه همين همسري با توافق خودم برام كادو نخريد قول داد ساله بعد جبران كنه، ولي وقتي اينجوري باهام رفتار كرد با خودم گفتم به جايه اينكه سعي كنه يه جوري جبران كنه داره تلافي بد رانندگي كردنه بقيه رو سره من خالي كنه، خوب اگه انقدر اعصاب نداري از خونه نيا بيرون، به من چه كه تو مسيرو يادت نيست، يا شهرداري بعضي مسيرها رو بسته، يا راننده عقبي الكي چراغ ميزنه يا بوق ميزنه.

امروزم هنـوز ناراحتم حتي ازم عذر خواهي هم نكرد، بيشتره وقتا فكر مي كنم كم توقع بودنم داره باعث ميشه همسري يادش بره بعضي چيزا وظيفه ي اونه.