خون و جنون

کسی با سکوتش 

مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد 

کسی با نگاهش 

مرا تا درندشت دریای خون برد  

مرا بازگردان 

مرا ای به پایان رسانیده 

آغاز گردان...

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرام سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ق.ظ http://shahram32.mihanblog.com

پیداست هنوز شقایق نشدی ...

زندانی زندان دقایق نشدی ...

وقتی که مرا از دل خود میرانی ...

یعنی که توهیچ وقت عاشق نشدی ...

زرد است که لبریز حقایق شده است ...

شاعر نشدی و گرنه می فهمیدی ...

پاییز بهاری است که عاشق شده است ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد