بیا خیال کنیم
که سالهای جدایی در این میانه نبود
که عمر ما همه در رنج انتظار نرفت
که آن درخت که با خون دل بپروردیم
ز شعله های شبیخون آذرخش شکست
شکست_ تلخترین واژه_ ناگوارترین!
هنوز در دل ما شور و زور در بازوست
بیا درخت بکاریم باز روی زمین
بدون آنکه بگوییم
کی شکوفه دهد
و میوه ای که بار آورد
که خواهد چید
بهار تازه نفس خرم و دل افروزست
بیا خیال کنیم
تولد من و تو صبحگاه امروز است.
" ژاله اصفهانی "
شاید فردا خدا کمی سرش خلوت شود...
الاغ با خود گفت: حتی در افسانه ها هم بال برای اسب هاست.
از مادرم آموخته ام سادگی ام را
در اوج سرافرازی ام آزادگی ام را
هیچی ندارم جر اینکه بگم: روزت مبارک