غم و شادی

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است 

ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری 

دانی که رسیدن هنر گام زمان است 

آبی که برآسود زمینش بخورد زود 

دریا شود آن رود که پیوسته روان است 

باشد که یکی هم به نشانی بنشیند 

بس تیر که در چله این کهنه کمان است 

از راه مرو "سایه" که آن گوهر مقصود 

گنجی است که اندر قدم راهروان است

نظرات 6 + ارسال نظر
افسانه دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام فرح جان
خورشید رفت


آفتابگردان دنبال خورشید می گشت

ناگهان ستاره ای چشمک زد

آفتابگردان سرش را پایین انداخت

آری گلها هرگز خیانت نمی کنند

سلام عزیزم
واقعا زیبا بود
ممنون که به من سر زدی
اگه اجازه بدین برای لینک خوشحال میشم و بگین با چه عنوانی لینک کنم
یک دنیا ممنون.

سیما دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام خوبی؟
حقیقت همینه.

سلام ممنون
همینطوره عزیزم

مری سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ق.ظ

مشکل اینجاست که هیچکدوم صبر نداریم که به خواستمون برسیم.

کاملا درسته مری جان
صبر نداریم و علاوه بر اون با کوچکترین غم زندگیو میبازیم.

عسل سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://talkhvashirin.blogfa.com

سلام
خواهش میکنم
لینک شدید
موفق باشید

سلام
یک دنیا ممنون

امیر سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:34 ب.ظ

سلام
زیبا بود به منم سر بزنین

سلام
به روی چشم

شهرام سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ق.ظ http://shahram32.mihanblog.com

گاهی پریدن برای خیلی از ما دشوار است. حیلی از ما از آن سوی خط می ترسیم، چون نمی دانیم چه سرنوشتی در آن سوی خط در انتظار ماست. بسیاری از ما خود را اسیر تصورات خود از آن سوی مرز می کنیم و تلاش می کنیم دنیای آن سوی مرز را با تمام ابعادش تصور کنیم، تصوراتی که شاید یکی از آن ها هم حقیقت نداشته باشد.
این مطلبتو خیلی حال کردم خداییش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد