امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است
از راه مرو "سایه" که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
سلام فرح جان
خورشید رفت
آفتابگردان دنبال خورشید می گشت
ناگهان ستاره ای چشمک زد
آفتابگردان سرش را پایین انداخت
آری گلها هرگز خیانت نمی کنند
سلام عزیزم
واقعا زیبا بود
ممنون که به من سر زدی
اگه اجازه بدین برای لینک خوشحال میشم و بگین با چه عنوانی لینک کنم
یک دنیا ممنون.
سلام خوبی؟
حقیقت همینه.
سلام ممنون
همینطوره عزیزم
مشکل اینجاست که هیچکدوم صبر نداریم که به خواستمون برسیم.
کاملا درسته مری جان
صبر نداریم و علاوه بر اون با کوچکترین غم زندگیو میبازیم.
سلام
خواهش میکنم
لینک شدید
موفق باشید
سلام
یک دنیا ممنون
سلام
زیبا بود به منم سر بزنین
سلام
به روی چشم
گاهی پریدن برای خیلی از ما دشوار است. حیلی از ما از آن سوی خط می ترسیم، چون نمی دانیم چه سرنوشتی در آن سوی خط در انتظار ماست. بسیاری از ما خود را اسیر تصورات خود از آن سوی مرز می کنیم و تلاش می کنیم دنیای آن سوی مرز را با تمام ابعادش تصور کنیم، تصوراتی که شاید یکی از آن ها هم حقیقت نداشته باشد.
این مطلبتو خیلی حال کردم خداییش