خودم چیزی نمی کشم...!
اما
قلبم تیر میکشد...!
هز شب بدون هیچ اطمینانی از بیدار شدنمان
به تخت خواب میرویم
اما با این حال برای فردا برنامه می ریزیم
این یعنی امید...
داستان غریبی ست زندگی...
دستی که داس را بر میدارد
همان دستی ست
که گندم کاشته بود...