افق روشن

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد 

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت 

روزی که کمترین سرود بوسه است 

و هر انسان برای هر انسان برادری است 

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند 

قفل افسانه ایست 

وقلب برای زندگی بس است 

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است 

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی 

روزی که آهنگ هر حرف زندگیست 

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم 

روزی که هر لب ترانه ای است 

تا کمترین سرود بوسه باشد 

روزی که تو بیایی 

برای همیشه بیایی 

و مهربانی با زیبایی یکسان شود 

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم 

و من آن روز را انتظار می کشم 

حتی روزی که دیگر نباشم... 

 

                                                                " احمد شاملو "

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرام پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:31 ق.ظ http://shahram32.mihanblog.com

سلام خیلی زیبا بود به امید ان روز.....
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا گر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

شاد باشید

سلام
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد