نذر کرده ام...


نذر کرده ام
یک روز که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روز که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است                     

یک روز که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است        
بخوانمشان
و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان....

نظرات 3 + ارسال نظر
PS دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:13 ب.ظ http://parvizsadeghi.blogfa.com

بسیار دلنشین و چقدر شیوا و متین دست گلتون بی درد

یک سبد رز تقدیم قلم زیباتون

ممنون از حضورتون.

محمد طاهری جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:29 ب.ظ http://sabablog.persianblog.ir

امیدوارم هر روز تان خوش باشد در پناه حضرت حق و زیر سایه ی امام زمان ... ارادتمند محمد

ممنون از لطفتون

سمور آبی چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:32 ق.ظ http://itdoesnotmatter.blogsky.com

شاید.... شاید روزی بیاد ک خوشحال تر باشیم بانو!

شاید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد