نذر کرده ام
یک روز که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روز که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روز که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان
و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان....
بسیار دلنشین و چقدر شیوا و متین دست گلتون بی درد
یک سبد رز تقدیم قلم زیباتون
ممنون از حضورتون.
امیدوارم هر روز تان خوش باشد در پناه حضرت حق و زیر سایه ی امام زمان ... ارادتمند محمد
ممنون از لطفتون
شاید.... شاید روزی بیاد ک خوشحال تر باشیم بانو!
شاید...