-
غریبه
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 23:44
دلم یک غریبه میخواهد که بیاید بنشیند پای حرفهایم و هنگامی که تمام شد بلند شود و برود انگار نه انگار...
-
آغوش
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 21:24
یک در آغوش کشیدن بیصدا میتواند برای قلبی محزون هزاران کلمه معنی داشته باشد...
-
ارزش
جمعه 15 دیماه سال 1391 13:23
هیچ وقت به خاطر هیچکس از ارزشهایت دست نکش زیرا زمانی که آن فرد از تو دست بکشد تو می مانی و یک من بی ارزش...!
-
یاری
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 23:30
هیچ گاه از یاد مبرید چه کسی به یاریتان شتافت وقتی هیچ کس دیگری حاضر نبود.
-
تیر
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 12:20
خودم چیزی نمی کشم...! اما قلبم تیر میکشد...!
-
امید
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 20:57
هز شب بدون هیچ اطمینانی از بیدار شدنمان به تخت خواب میرویم اما با این حال برای فردا برنامه می ریزیم این یعنی امید...
-
غریب
شنبه 2 دیماه سال 1391 22:07
داستان غریبی ست زندگی... دستی که داس را بر میدارد همان دستی ست که گندم کاشته بود...
-
شیرین
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 22:03
مشغول دل باش نه " دل مشغول " فرهاد که باشی همه چیز شیرین است...!
-
جسارت
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 11:46
جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد! و شب ها بالشش از هق هق های دخترانه خیس است...
-
الف
جمعه 24 آذرماه سال 1391 23:27
جهانم بی تو "الف" ندارد...
-
عشقت
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 22:07
هر چه دلم را خالی میکنم...دوباره پر میشود از تو چه برکتی دارد این عشقت...
-
گاهی
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 21:00
گاهی باید خود را برداشت و برد...
-
شعرهای نگفته
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 20:49
من شیفته میزهای کوچک کافه ای هستم که بهانه نزدیک تر نشستنمان میشود و من روبروی تو می توانم تمام شعرهای نگفته دنیا را یکجا بگویم...
-
بچگی
شنبه 4 آذرماه سال 1391 23:04
دلم بچگی میخواهد جلوی کدام مغازه پا بکوبم؟...
-
دلتنگی
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 14:17
دلتنگم! برای کسی که مدتهاست بی آنکه باشد هر لحظه با فکرش زندگی کرده ام...
-
حرف الفبا
جمعه 26 آبانماه سال 1391 21:16
فریب واژه ها را نخور وقتی اولین حرف الفبا سرش کلاه رفته است...
-
باور
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 22:14
تو بهاری آری خویش را باور کن...
-
رفتن تو
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 20:21
من گمان کردم رفتنت ممکن نیست رفتنت ممکن شد باورش ممکن نیست...
-
نشانی تو
شنبه 13 آبانماه سال 1391 23:11
نشانی تو فقط بغض همه سنگها و یک دل سیر گریه کردن ابرهاست و سرخی نشکفته یک خاک پریدن اولین سهره بیدار و دست خطی ساده و پریده رنگ از نامه ای که هیچگاه به مقصد نرسید ...نشانی تو راستی نشانی تو کجاست؟
-
نسیم
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 19:30
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه من...
-
دوری
جمعه 5 آبانماه سال 1391 16:42
چه کسی می گوید دوری سردی می آورد ؟ وقتی که هنوز با یادت بند بند وجودم گرم میشود...
-
فاجعه
شنبه 29 مهرماه سال 1391 23:08
آدمها می آیند زندگی می کنند می میرند و می روند... اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که آدمی می رود اما نمی میرد! می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری در حالی که زنده ای...
-
ارزش
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 17:17
به آدمها به اندازه ارزش آنها بها بدهید همه آدمها ظرفیت بزرگ شدن ندارند گم می شوند نه دیگر شما را می بینند نه خودشان را به اندازه آدمها دست نزنید!
-
تو نیستی
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 15:32
نفس میکشم نبودنت را تو نیستی هوای بوی تنت را کرده ام می دانی پیراهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است تو نیستی آسمان بی معنیست حتی آسمان پر ستاره و باران مثل قطره های عذاب روی سرم میریزد تو نیستی و من چتر میخواهم... هر چیزی که حس شاعرانه و عاشقانه میدهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده... خودم را به هزار راه میزنم به هزار...
-
فراموش کردنت
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 18:57
من نبودنت را تاب می آورم رفتنت را تحمل می کنم فراموش شدنم را باور میکنم اما فراموش کردنت دیگر کار من نیست...
-
چهارشنبه سوری
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 22:58
سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم! زرد می شوم وقتی می شنوم دوستش داری!! چهارشنبه سوری راه انداخته ایم... سرخی تو از من...زردی من از تو... همیشه من میسوزم و همیشه تو می پری!...
-
دلیل
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 21:28
وقتی کسی به زندگییمان وارد میشود خدا او را به دلیلی میفرستد.
-
بال و پر
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 22:33
چنان پر شد دل از دلبر که دل در بر نمی گنجد وگر گنجد دلم در بر در او دلبر نمی گنجد اگر پروانه عشقی در آتش بال و پر می سوز که آنجا حضرت شمع است بال و پر نمی گنجد " ناصر بخاری "
-
کابوس
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 00:31
به کسی نخواهم گفت با من چه کردی نمیخواهم عشق برای آدمها کابوس شود...
-
پرنده
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 20:04
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافیست لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را بشکافی پرهایش را بزن... خاطره پریدن با او کاری میکند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند...