دلی آرام ...



روزگاری حاکمی اعلام کرد به هنرمندی که بتواند آرامش را در یک تابلو نقاشی بیاورد، جایزه ای نفیس خواهد داد. بسیاری از هنرمندان سعی کردند وحاکم همه تابلو های نقاشی را نگاه کرد و از میان آنها دو را تابلو پسندید و تصمیم گرفت یکی از آنها را انتخاب کند.
اولی نقاشی یک دریاچه آرام بود؛ دریاچه مانند آینه ای تصویر کوههای اطرافش را نمایان میساخت، بالای دریاچه آسمانی آبی با ابرهای زیبا و سفیدبود, هر کس این نقاشی را میدید حتما آرامش را در آن می یافت.
در دومی کوههایی بود ناهموار و پر صخره؛ آسمان پر از ابر های تیره، باران میبارید و رعد و برق میزد، از کنار کوه آبشاری به پایین میریخت،در این نقاشی اصلا آرامش دیده نمیشد.
اما حاکم با دقت نگاه کرد و پشت آبشار بوته ای کوچک دید که در شکاف سنگی روییده بود. در آن بوته پرنده ای لانه کرده بود ودر کنار آن آبشار خروشان وعصبانی، پرنده ای در لانه ای با آرامش نشسته بود.
حاکم نقاشی دوم را انتخاب کرد وگفت:"آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد، مشکلی وجود نداشته باشد, یا کار سختی پیش رونباشد،آرامش یعنی درمیان صدا، مشکل و کار سخت,دلی آرام وجود داشته باشد...

دلهاتون آرام❤

ما دوتا...



  باران و چتر و شال و شنل بود و ما دوتا...

  جوی و دو جفت چکمه و گل بود و ما دوتا...

  وقتی نگاه من به تو افتاد سرنوشت

  تصدیق گفته های "هگل" بود و ما دوتا...

  روز قرار اول و میز و سکوت و چای

  سنگینی هوای هتل بود و ما دوتا...

  افتاد روی میز ورق های سرنوشت

  فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دوتا...

  کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان

  در کوچه ساز و تمبک و کل بود و ما دوتا...

  تا آفتاب زد همه جا تار شد برام

  دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دوتا...

  از خواب می پریم که این ماجرا فقط

   یک آرزوی مانده به دل بود و ما دوتا...


                                                               " زنده یاد نجمه زارع "


فرصتی نیست...


 

گله ها را بگذار !

ناله ها را بس کن !

روز گار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگ تو را ....
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود ! .....
تا بجنبیم تمام است تمام !!!
مِهر دیدی که به بر هم زدن چشم گذشت ....
یا همین سال جدید !!!
این شتاب عمر است !!!!

من و تو باورمان نیست که نیست !!!!